اسمان ابی...
در این وادیه سنگی
در این پهنای ویرانگر
که دستی هم نمی چیند
گل یاس لطافت را
من از آن کس که فردا را
دراین وادیه بگذارد٬ نمی ترسم
من از پیدایش هر نور
در این دیوانه بازار هم نمی ترسم
******
تمام راه ها مسدود
تمام چشم ها نمناک
ولی در پهن دشت آسمان آبی آبی
دو چشم صاف می بارند
دو چشمی که در آغوش محبت ها
به دنبال دلی پر درد می گردد
دو چشم آبی آبی ٬ به دنبال کلامی محکم وسنگین
******
من از طعم بلند و ژرف این آبی
ندانستم کلام سبز آبی را
من از کام عسل فام شباهنگام
سحر را تا به آخر خوب نفهمیدم
******
سحر با چشم آبی٬کنار سفره ای از یاس
ندید هرگز نگاه آشنایی
نگاه سبز آبی ٬نگاه آبی رنگین
******
سپس دیوانه وار بارید
وچشمانش در این دیوانگی
اندیشه ای مبهم دعا می کرد
دعای سبز روشن را
که در چشمان یک ماتم زده
هرگز دعایی نیست ....
(ریم)










برایت آرزوی بهترینها رو دارم گلم ...

برایت آرزوی بهترینها رو دارم گلم.... 